پارت دهم رمات درپناه عشق

امیر_واییی ازدست ترافیکککک)رهام-اوفف ارههه)(رسیدن خونه مهتاورفتن نشستن)احمد(بابای مهتا)-به به اقارهام خوبی؟)رهام-بله ممنونم)(بچه باخجالت بابای مهتاصحبت کردمقدمه هاروگفتنو)احمد-خب رهام جان سکه هاچندتاباشه)رهام-هرجورشماومامان باباانتخاب کنین)احمد-سکه مربوط به تومهتاس نه منومامان مهتاوباباومامانت)رهام-هرچی مهتاگفت)(بچم قانع بود)مهتا-به نظرم۱۶تاخوبه)رهام باتعجب-۱۶تاااااااکمه مهتاجان)عباس(پدررهام)-دخترم رهام راست میگه واقاکمه ۱۶تا سکه)مهتا-مهم نیست مهم اینه که منورهام همودوست داریم)احمد-پس مبارکههه قرارعقدبرای دوروزدیگه باشه خوبه؟)رهام من ک مشکلی ندارم)فرزانه(مامان رهام)-بله بارهام موافقم)امیر-منم مشکلی ندارم)رهام-خوب داداشمم مشکلی نداره پس عالیه)احمدپس من زنگ بزنم یه قرارعقدبرای دوروزدیگه بگیریم)عباس-بله)(همه چی به خوبی پیش رفت که یهوووووووو یکتا گفت...ادامه رمان پارت بعد